من معلم هستم
حرفه ام هست رسالات نبی
شغل من پرورش گل باشد گل و ریحان ُغنچه های کوچک
مریم و نرگس و شب بو یاس و شبنم ُُرزخوشبو
همه شاگردانم گل هستند نوگلانم همه سوگل هستند
من معلم هستم....و به خود می بالم
چون که روشنگر راهی باشم....که بود راهنمای گلها
چون که شمعم به رهی طولانی.....از برای آنها
من به خود می بالم و بود زمزمه ام در همه حال:
تا کنون چند نفر را بده ام راهنما؟
یا که اصلاُ هنرم چیست؟چه توانم کردن تا که بهتر باشم ؟
یا چه باید بکنم در ره علم و هنر؟
یا که من در ره انجام هدف ُاز برای باغبانی کردن :
با چه تدبیر توانم گل رز را بهتر از قبل شکوفا کردن ؟
با چه ترفند و هنر می توانم به شفایق ذوق و انگیزه دهم؟
من به یاس و نرگس چه بگویم که توانمند شوند در هنرمندی و علم آموزی؟
راز خوشبختی را با کدامین واژه به همه گلهایم خوب تفهیم کنم ؟
من دعایم این است بر سر سجاده :
مهربانا:ما را از برای باغی که امانت باشد نزدمان هر ساله
رهنما باش خودت بینشی ده سرشار
دانشی ده بسیار هنری افزون تر
صبر ایوب نبی تو به ما هدیه نما
قلبمان کن پرنور سینه هامان پرشور
دیده ای بینا ده تو به ما ای دادار
تا که در حفظ امانت هامان
شاد و پیروز شویم
در ره پرورش گلهامان
باغبانی باشیم پرتلاش و پرشور سخت کوش و مسرور با صفا و پر شور
ای خدا گلهامان همه محتاج تواند همه را با لطفت در پناه مهرت سبز و پیروز بدار